گزیده ای از کتاب : جورج و هرولد توی سالن مطالعه بودن که اون پیام وحشتناک رو از بلندگو ها شنیدن: «جورج بیرد و هرولد هاچینز، لطفا هرچه سریع تر خودتان را به دفتر مدیر معرفی کنید.»
هرولد با ناراحتی گفت: «ای وای. گرفتنمون!»
جورج گفت: «عمرا! یادت باشه، اتفاقی که دیروز افتاد تقصیر ما نبود! کار ما نبود، اتفاق بود!»
ولی آقای کراپ چندان موافق نبود.
«نمی تونم ثابتش کنم، اما مطمئنم شما پسرها مسئول فاجعه ی دیروز هستین. برای جریمه می خوام تا آخر سال حق استفاده از غذای بوفه رو ازتون بگیرم. دیگه برای شما دو نفر خبری از غذای بوفه نیست!»
هرولد آروم گفت: «غذای بوفه تعطیل؟ مگه نگفت می خواد جریمه مون کنه؟!»
جورج لبخند زد. «آره. شاید اگه خیلی شیطونی کنیم حق تکلیف نوشتن رو هم ازمون بگیره!»
آقای کراپ داد زد: «شنیدم چی گفتین! از این به بعد شما پسرها باید از خونه ناهار بیارین و توی دفتر من بخورین تا بتونم مراقبتون باشم!»