معرفی کتاب: من یک رونی چهاردهسالهام. میخواهم از عجیب و غریبترین جشن تولد زندگیام برای شما بگویم. دلم میخواهد با لوبیای سحرآمیز و پرندگان اولِ صبح من یا پدر غیرعادی و برادر فندقیام آشنا شوید و ببینید استاد جمشیدی و همسرش که بوی درخت میدهند، قرار است چه کارهایی برای من بکنند. دوست دارم در کنار سؤالات بیپایانِ خانم منشی، به مبارزهی من و آن پسرِ موقاصدکی توجه کنید. بماند ماجراهای عمه، گروه سهکلهپوک، شازدهکوچولوی اهلیشده، مردِ نمکی عاشقپیشه و هیولای مترو. پس معطل نکنید و کتابی را که من با زحمت نوشتهام شما با دقت بخوانید.( داستان نوجوان و برای گروه های سنی «د» و «ھ» است)
گزیده ای ازکتاب: همه چیز از یک کلیپ شروع می شود، فیلمی از دختری به نام «رونی». این کتاب شرحی است بر آن کلیپ و کسانی که در آن حضور دارند. رونی، چهارده ساله است و با پدر غیرعادی و برادر کوچکش، شاهرخ زندگی می کند. او به جشن تولد عجیب و غریب بهار، هم مدرسه ای اش دعوت شده؛ اما یک مشکل بزرگ دارد: سه سال است که نتوانسته در هیچ تولدی شرکت کند، دقیقاً از زمانی که مادرش درست روز تولد او از دنیا رفته. چهار هفته به تولد مانده و رونی تصمیمش را گرفته: به هیچ وجه پا در آن جشن نمی گذارد.