



نویسنده | فاطمه بهبودی |
شابک | ۹۷۸۶۰۰۰۳۲۹۵۱۸ |
کد دیویی | |
فایل صوتی | |
فایل الکترونیکی |
سپیدارهای آن سوی دوله تو (خاطرات ناصر حیدری چترباز نیروی مخصوص ارتش)
در بخشی از این کتاب آمده است: «تعداد ما کم و کنترلمان برای کوملهدموکرات راحتتر شده بود. برای همین وقت ناهار سوت میزدند تا بیرون برویم و غذا بگیریم. یک روز وقت ناهار دیدم یکی از هماتاقیها نشسته. کارش راهسازی بود. توی راه سنندج گرفته بودندش. گفتم: «همه رفتن غذا گرفتن. تو چرا بلند نمیشی؟
ـ نمیخوام.
ـ مگه میشه نخوای؟ پاشو!
رو برگرداند: «میخوام دیگه نخورم.»
ـ یعنی اعتصاب غذا کنی؟
نگاهش، جواب مثبت را داد. گفتم: «اگه میخوای نخوری نخور، اما پاشو غذات رو بگیر بریز دور. اینا نزده میرقصن!»
ـ برام فرقی نمیکنه. دارن یکییکی ما رو میکشن. اینطوری کار یه دفعه میشه.
گفتم: «خدا بزرگه.»
ـ، ولی من امیدی ندارم.
ـ بالاخره از اینجا میریم. دیر و دور نیست!
ـ واقعاً اینطوری فکر میکنی؟
ـ آره به خدا.
دستم را به طرفش بردم و گفتم: «بلند شو بگو یا علی!»
همراهش رفتم. غذایش را گرفت. ناامیدی غباری به صورتش نشانده بود. گفت: «بچۀ اصفهانم. آدرس خونهمون رو بهت میدم، اگه من رو کشتن یا بلایی سر خودم آوردم به خانوادهام خبر بده.»
خندیدم: «از کجا معلوم که من جون سالم ببرم؟»
ـ تو امید داری! برای کسی که امیدواره، همیشه راهی پیدا میشه!»