




نویسنده | ای. اس. ای. هریسون,مریم مفتاحی |
شابک | ۹۷۸۶۰۰۶۶۰۵۷۲۲ |
کد دیویی | ۸۱۳.۵۴ |
فایل صوتی | |
فایل الکترونیکی |
همسر خاموش
معرفی کتاب: ای اس ای هریسون این داستان را در دو بخش اصلی نوشته است. بخش اول: جودی و تاد و بخش دم: جودی. داستان زنوشوهری چهلوچندساله که بیست سال است باهم زندگی میکنند. هریسون کتابش را با جزئیاتی جذاب و باحوصله نوشته است و تکتک احساسات شخصیتهای داستانش را بیان کرده و تحلیل کرده است. همسر خاموش مدت کوتاهی پس از انتشار توانست علاوه بر نیویورکتایمز در فهرست پرفروشترین کتابهای ساندی تایمز و وبسایت آمازون هم قرار بگیرد. از روی همسر خاموش فیلمنامهای نوشتهشده است و نیکول کیدمن بازیگر معروف استرالیایی نقش اول آن را یازی میکند.
تاد و جودی زن و شوهری هستند که سالهای زیادی عاشقانه در کنار هم زندگی کردهاند، اما به مرور زمان، روند زندگی و یکنواختی آن به گونهای رقم میخورد که تغییر بزرگی در روابطشان ایجاد میشود. مرد در عین حال که به همسرش عشق میورزد، روابط عاشقانهای با یک دختر جوان پیدا میکند و دوگانگی و تناقضاتی در خود میبیند. در نهایت کار او را به جایی میکشد که ... ای اس ای هریسون نویسنده و درمانگر کانادایی در سال 1948 به دنیا آمد و در آپریل 2013، پیش از انتشار تنها رمانش «همسر خاموش» با بیماری سرطان از دنیا رفت و فرصت نیافت شاهد موفقیت کتابش باشد. رمان ای اس ای هریسون پس از انتشار در زمرهی پرفروشها قرار گرفت و فیلم آن دردست ساخت است که نیکول کیدمن بازیگر معروف و اسکارگرفتهی استرالیایی نه تنها نقش زن فیلم را بازی میکند، بلکه سرمایهگذار آن نیز است. اس. جی . واتسون نویسندهی رمان «پیش از آنکه بخوابم» از رمانهای پرفروش نیویورکتایمز درباره این رمان میگوید: «نفس در سینهام حبس بود، بیصبرانه جلو میرفتم تا ببینم داستان به کجا میانجامد.» این رمان ماه هاست در فهرست پرفروش ترین های نیویورک تایمز و آمازون و ساندی تایمز قرار دارد.
گزیده ای ازکتاب: موارد متعددی را به خاطر آورد؛ لباس میهمانی نقش پیچازیاش با آن تزئینات مخمل، مادرش که داشت با ببلیس موهایش را فر میداد. روزی که زبانش را به نردهی پوشیده از یخ چسبانده بود. روزی که از درخت افتاد و مچ دستش پیچ خورد. با مادربزرگ پدریاش شیرینی میپخت. پدرش برایش قصه میخواند. برادر بزرگش او را تاب میداد. با بچهها خالهبازی و کف بازی و لیلی میکرد. به دوستش دستبندی داده بود که بیشتر ترجیح میداد برای خودش نگه دارد. بعد هم وقتی دوستش آن را گم کرد، از این بذل و بخشش پشیمان شد. از دوران مدرسه هم دختر زیبایی به نام دارلین را به خاطر آورد که با او رقابت میکرد و یک دختر دیگر به نام پنی که وقتی این سوال را از او پرسیدند پاسخ اشتباه داد: دریک گروه سه نفره چند نفر شرکت دارند؟
پنی گفت دو نفر. هر موردی که به یاد میآورد همراه با تجزیهوتحلیل بود: از دختر بودن خودش خوشحال بود. از خودنمایی یا کلهخری سودی نمیبرد. آدمها با او مهربان بودند. بازی با بچهها لذتبخش بود. گاهی وقتها لازم است آدم خودخواه باشد. میتوانست از چیزهای خوب دارلین تقلید کند (مثلا آن طرز باشکوه ایستادنش)؛ از پنی باهوشتر بود؛ و لیاقتش را داشت خودش را بهجاهای بالا برساند.
این افشاگریها همچنان در جلسات بعدی ادامه یافتند. از ورودش به رشتهی روانشناسی حرف زد و گفت که آن را رسالت خویش میدید؛ چیزی که شاید دیگران بهاشتباه این تصور را در ذهنش ایجاد کرده بودند. از همان هفت پا هشتسالگی روانشناس خانوادهاش شناخته شد. چون فقط او بود که میتوانست رایان برادر کوچکش را که اغلب کابوس میدید و مادهی بدخلقی و خودآزاری بود آرام کند. وقتی برادرش گریه میکرد یا کابوس میدید به او میگفتند: «برو پیش جودی»
جودی برادرش رایان را خیلی دوست داشت. کنار خودش میبرد و تکان تکانش میداد تا خوابش ببرد یا با بازی و شوخی حواسش را پرت میکرد. در نتیجه والدینش او را تحسین میکردند و جودی هم خوشحال میشد. حالا که باید روی نقطه شعف مراجعین کار کند یا با خشم، حسادت، تنهایی و آزمندیشان کلنجار برود، میبیند آرامکردن برادر کوچک هیچ شباهتی به کار با مراجعین ندارد.
جرارد گفت:
-ما تمام تلاشمان را کردیم.
اما اگر این تلاشها کافی نبود، چطور؟
وقتی مراجعهکنندگان بدانند که برای شما مهم هستند نصف مشکل حلشده. حمایت عاطفی خودش، بهتنهایی خیلی کارها میکند. بعد از آن باید به آموزهها و عقل خود رجوع کنید.